سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کلبه ی عین.شین.قاف



تلنگر بیداری

عاشورا

 

 

به نام آنکه عشق را آفرید تا زندگی انسان بی هدف سپری نشود

امشب آمده ام تا به اندازه ی خودم حق امام خودم را بجا آورم.

میخواهم به نام نامی الله برای صاحب اسم اعظم خدا (حسین) بنویسم.

نمیدانم از کجا شروع کنم که که بتوانم حق اینهمه زیبایی صحرای کربلا را بجا آورم.

حسین(ع) رفت به کربلا با اینکه میدانست که دیگر هیچ بازگشتی نیست.

رفت تا راه را برای ما روشن کند

اگر این شهادت با شهامتش نبود به یقین امروز ما اسلام را به معنای واقعیش نداشتیم و معلوم نبود در کدام کوره راه ضلالت سرگردان بودیم.

اگرحضرت ابراهیم خلیل کعبه بنا کرد، امام ما در صحرای کربلا کعبه ی عشق بنا کرد.

اگر حضرت ابراهیم خلیل اسماعیلش را به قربانگاه برد و زنده برگرداند، امام ما تمام زندگیش را وقف دین پیامبرش کرد و هفتاد و دو اسماعیلش را به قربانگاهی برد که امید هیچ بازگشتی از آن نبود.

حضرت اباعبدالله و یاران باوفایش جان خود را تقدیم روشن کردن راه برای ما کردند تا دین پیامبرشان را احیا کنند.

دهه ی اول محرم کلاس انسان سازی است و وای بر ما اگر در این کلاس عظیم باشیم و درکش نکنیم.

ای انسانهای عصر ارتباطات امر به معروفی که حسین (ع) برایش خون داد چه شد؟

ای شیعیان بصیرت و شناخت امام زمانی که اصلی ترین درس یاران باوفای حضرت عشق حسین بن علی (ع) بود چه شد؟

تا به حال به این اندیشیده اید که اگر در صحرای کربلا بودیم جزء کدام دسته بودیم؟

در جبهه ی حق بودیم یا باطل؟

جزء کسانی بودیم که حتی زمانی که امام زمان بعد اتمام حجت با یاران و گفتن این حقیقت که هر کس بماند فردا کشته خواهد شد،برخیزیم و بگوییم که اگر هزار بار کشته شوم و دوباره زنده شوم باز هم در راه تو جان فدا میکنم.

یا جزء آندسته کور دلان که پیشانی ظاهرشان از زیادی سجده پینه بسته بود ولی پیشانی دلشان زنگار.

آنان که عمامه و شمشیر پیامبر خاتم را بر سر و دست حضرت دیدند ولی برق مال دنیایی چشم دلشان را کور کرده بود؟

بیایید  راست و حسینی چند دقیقه ای را بنشینیم و بیندیشیم که واقعأ جزء کدام دسته ایم!!!!!!

آنان که رفتند کار حسینی کردند.

حال که ما مانده ایم باید کار زینبی بکنیم.

امام زمانمان منتظر ماست . . .

بسم الله



 

طلوع دوباره

http://www.ParsiBlog.com/PhotoAlbum/taksetare60/8b9d3504e2365d798fe40d1e48ab1e94.jpg

نترس . . . . .

اگر هم بخواهم از این دیوانه تر نمیشوم

گفته بودم بی تو سخت میگذرد بی انصاف . . .

حرفم را پس میگیرم!

بی تو اصلا نمیگذرد . . . .!

دلم تنگ است برای خودت، برای نوشتنت، برای بودن و  ابراز احساسات زیبایت.

بنویس. . .

 دوباره برایم بنویس. . .

بنویس تا همه بدانند که هستی با من.

طلوع دوباره ی نوشتنت را خواستارم.

 



 

باران

باران

تا یادت میکنم باران میبارد . . .

نمیدانستم لمس خیالت هم وضو میخواهد.



 

یاد دوست

یادت

زیباست یادت . . . . . . .

ببین اگر خودت بودی چه غوغایی به پا میکردی . . . .



 

رسالت عشق

گرگ هم که باشی عاشق بره ای میشوی که تو را به علف خوردن وا میدارد.

و رسالت عشق این است،

شدن آنچه که نیستی . . . . .



چهارشنبه 91/8/10 | نظر

 

لب

لبهایم را دوخته ام . . . .

مبادا بگویم "دوستت داااااارم"

که هر بار گفتم "تنهاییم" بزرگتر شد.



 






 

 

 

مرداد 91
تولد
سخنان بی جواب

 

تلنگر بیداری
طلوع دوباره
باران
یاد دوست
رسالت عشق
لب

 

 

 

RSS 2.0

.: Weblog Themes By Blog Skin :.